حلاج عشق را نفس جام وباده بود
ورنه کلام وی سخنی نغزو ساده بود
فاطمه(س)
ای کاش که بند دل او پاره نمی شد
حسرت زده ی دیدن گهواره نمی شد
ای کاش نمی گفت نبی ام ابیها
تا شعله ور از کید ستمکاره نمی شد
گر عشق علی در دل او جای نمی داشت
هرگز هدف کینه ی قدّاره نمی شد
می ماند اگر پشت در خانه نمی رفت
دلخون زغم محسن مه پاره نمی شد
انگار که زود است سخن گفتن از آن روز
در کربوبلا زینش آواره نمی شد
او پشت در خانه و دشمن به تماشا
جز صبر علی جان مگرت چاره نمی شد؟
گربود و نمی رفت زدنیا به غریبی
هر شب علی اش این همه آواره نمی شد
سروده کمال مومنی